پایان لو رفته سریال پرمخاطب "همه چیزآنجاست"


پایان لو رفته سریال پرمخاطب
سریال تلویزیونی "همه چیز انجاست" این شبها از شبکه سوم سیما در حال پخش است.
  
فیروزه قشقایی قبل از فیلمنامه‌نویسی، داستان‌نویس بوده و در سومین تجربه تقریبا حرفه‌ای‌اش در زمینه نگارش فیلمنامه ، سراغ یک سریال تلویزیونی 50 قسمتی رفته و کم و بیش از عهده پرداخت و جمع و جور کردن آن برآمده است، گیرم که دو فیلمنامه‌نویس مجرب و حرفه‌ای، علیرضا افخمی و مجید میرمیران را در کنار خود داشته است.

همه چیز آنجاست جزو آن دسته از سریال‌هایی است که هر چه جلوتر رفت، مخاطبانش ریزش که نکردند بماند، بر تعدادشان افزوده هم شده است. این شب‌ها کم نیستند کسانی که هر شب جلوی تلویزیون می‌نشینند تا نظاره‌ گر مجموعه محبوب و دلخواسته خود باشند.

چگونه شد که‌سراغ یک موضوع خانواده‌محور برای نگارش فیلمنامه سریال «همه چیز آنجاست» رفتید؟
موضوع سریال که سفارش تلویزیون بود. رمضان سال 91 سفارش سریالی را دادند خانواده‌محور و در راستای نشان دادن مناسبات خانواده‌های سنتی ایران و بخصوص احترام به بزرگ‌ترها. طرح فیلمنامه سریال را ارائه دادم و مقبول واقع شد.

قرار بود سریالی تولید شود با محوریت خانواده ایرانی، اما می‌خواستیم داستانی را روایت کنیم که برای خانواده‌ها جذاب باشد. این روزها خانواده‌ها از بزرگ‌ترهایشان فاصله گرفته‌اند. نسل قبلی به خانه اقوام و پدربزرگ و عمو و دایی رفت و آمد داشت، اما این سنت‌ها امروز کمرنگ شده است. دیگر رفت و آمدی نیست. شاید خود بزرگ‌ترها هم مسبب این قطع ارتباط باشند. همیشه دلم می‌خواست در این باره بنویسم. گاهی قطع ارتباط دو خانواده به خاطر مشکلاتی است که میان بزرگ‌ترها بروز کرده است. اتفاقا در رمانم هم این بزرگ‌ترهای فامیل هستند که باعث فاصله‌ها شده‌اند. در همه چیز آنجاست هم همین اتفاق افتاده است. امثال مهران در جامعه و میان خانواده‌ها زیاد هستند. پسران جوانی که فقط به دنبال پول هستند بدون آن که بخواهند کاری کنند و زحمتی بکشند. مثل فانی هم در اجتماع زیاد پیدا می‌شود. البته مجبور شدیم کمی در شخصیت او دست ببریم و تعدیلش کنیم.

در سریال «همه چیز آنجاست» خانواده‌ای محور هستند که آرزو دارند جوانانشان به آنها نزدیک شوند و اتفاقا تقصیری هم در فاصله به وجود آمده متوجه‌شان نیست.

اعضای خانواده‌ای که طراحی کرده‌اید‌ هنگام بحران به کمک هم می‌شتابند. این سنت حسنه اتفاقا این روزها تقریبا به فراموشی سپرده شده است. هدف‌تان این بود که این سنت کمرنگ شده را به مخاطب یادآوری و گوشزد کنید؟
اصلا یکی از اهداف اصلی سریال همین بود. امروزه برای خانواده‌ها گرفتاری که حادث می‌شود حتی حاضر نیستند به زبان بیاورند، دیگر چه برسد که درخواست کمک هم بکنند. دلایل‌شان هم حفظ آبرو و شان و از این دست مسائل است. سعی می‌‌کنند همه چیز را پنهان کنند. داستانی خواندم که وقتی یکی از اقوام دچار مشکل مالی شدید شده بود سفره‌ای در وسط اتاق پهن کردند و تمام خانواده‌ها هر چه پس‌انداز و طلا داشتند درون آن ریختند و آن خانواده گرفتار را از ورشکستگی نجات دادند. می‌خواستم در همه چیز آنجاست به خانواده‌های ایرانی بگویم که اگر گرفتار شدید به اسم آبروداری پنهانش نکنید، بلکه با کار گروهی و فکر جمعی راحت‌تر می‌توان بر مشکلات غلبه کرد.

شخصیت فانی خیلی سیاه نیست؟
نه، فکر نمی‌کنم. بیشتر خاکستری است. شاید چون روی شخصیت فانی تاکید بیشتری شده این طور به نظر می‌رسد. فیلمنامه سریال از دید یک دانای کل نوشته شده است و سعی کردم که شخصیت‌ها سیاه و سفید نشوند. حتی سحر بزرگمهر (آشا محرابی) که نقش مقابل فانی هست هم به نوعی خاکستری است. او اشتباهاتی را که مرتکب شده نمی‌تواند به گردن دیگران بیندازد. ضمن آن که تا پایان داستان خیلی فاصله داریم. خدا کند شخصیت فانی در ادامه سیاه نشود، چون این اصلا خواسته من نیست.

کدام شخصیت فیلمنامه را بیشتر دوست دارید و ارتباط بهتری با آن برقرار کردید؟
محسن و کودکی‌اش را خیلی دوست داشتم. خیلی تحت تاثیر صحنه‌هایی که محسن از ترس آزار و اذیت‌های ثریا پشت پرده قائم می‌شد و خودش را حبس می‌کرد، قرار می‌گرفتم. اتفاقاتی که در کودکی انسان‌ها اتفاق می‌افتد معمولا تا آخر عمر با آنها می‌ماند. محسن را که با وجود دیدن آزارهای زیاد در زندگی همیشه ساکت بود، دوست داشتم.

فیلمنامه همه چیز آنجاست چندمین کار حرفه‌ای شماست؟
اگر حرفه‌ای نگاه کنیم سومین کارم است. یک مجموعه داستانی 13 قسمتی برای سیمافیلم نوشته‌ام که هر داستانش امشب آغاز می‌شود و فرداشب پایان می‌گیرد. برای اولین بار بود که قصه‌گویی در تلویزیون به سبک شهرزاد قصه‌گو انجام می‌شد. تجربه دومم هم فیلم 90 دقیقه‌ای «مسافر شب» بود که سال 92 از شبکه دو پخش شد.

چگونه‌ سراغ فیلمنامه‌ای با این تعداد شخصیت رفتید؟ این تعدد نقش کار را برایتان سخت نمی‌کرد؟
چرا، کار خیلی سختی بود. قبل از نوشتن فیلمنامه هم دوستان هشدار می‌‌دادند که متصل کردن این شخصیت‌ها و داستان‌‌های مجزا کار مشکلی خواهد بود. در ابتدای کار هم بابت پیکربندی قصه فیلمنامه خیلی مشکل داشتم و اگر آقایان افخمی و میرمیران نبودند در دو سال گذشته با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شدم. با کمک این دوستان بود که توانستم پیکربندی را در سیر داستان رعایت کنم وگرنه خودم تصمیم داشتم که داستان‌‌های فیلمنامه را به صورت مجزا بنویسم که در نهایت ربطی به هم پیدا می‌کردند، اما با آموزش‌هایی که ضمن نوشتن دیدم آموختم که چگونه داستان‌ها را به یکدیگر ربط بدهم.

علیرضا افخمی و مجید میرمیران در مقام مشاوران فیلمنامه چقدر کمک‌حالتان بودند؟
البته بالاتر از مشاور بودند. خیلی به من کمک کردند. چارچوب اصلی فیلمنامه را آنها ساخته بودند و من به لحاظ تخصصم، دیالوگ‌ها را نوشتم. حتی زمان‌بندی را هم این دوستان انجام داده بودند. ابتدا قرار بود‌ سریال 90 شبی باشد، اما بعد یک قرارداد 50 قسمتی نوشتند و من واقعا ذهنیتی نداشتم چگونه می‌توان یک داستان 90 قسمتی را در 50 بخش تعریف کرد. به همین دلیل هم فکر می‌کنم 10 قسمت پایانی سریال که در حال نگارش آن هستم خیلی فشرده شود و ضرباهنگ تندی داشته باشد.

طرح اولیه داستان برای خودتان است؟
بله، به خودم تعلق دارد. تمام داستان تخیلی است، اما براساس شخصیت‌هایی که در اطرافم هستند به نگارش درآمده است. یکی از دلایلی که مایل نیستم چهره‌ام شناخته شود همین گرفتن سوژه از اطرافیان است. همه شخصیت‌های فیلمنامه به نوعی واقعی هستند، چراکه از انسان‌های پیرامونم الهام گرفته شده‌اند. اما نه به آن شدت که متوجه این شباهت بشوند. معتقدم نویسنده نباید شناخته شده باشد تا دیگران در مواجهه با او نقاب به چهره نزنند. مثلا وقتی در کنار خانمی در خیابان می‌‌نشیند بتواند بدون پرده حرف‌هایش را بشنود. به گمانم اگر چهره‌ام برای مردم شناخته شود دیگر به من اعتماد نخواهند کرد. هنوز همسایه‌هایم نمی‌دانند که شغل من نویسندگی است.

فیلمنامه شما علاوه بر تعدد، از یک تنوع شخصیتی هم برخوردار است. پدربزرگ قدیمی، جوان مدرن، زن خانه‌دار سنتی، دختر تحصیلکرده و... چگونه بین این شخصیت‌ها با این طیف گسترده تنوع، هماهنگی و ارتباط به وجود آوردید؟
من می‌دانستم که درباره نقش‌های فیلمنامه چه می‌خواهم بگویم، با وجودی که همه شخصیت‌های متفاوتی بودند با اخلاق‌های مختلف، اما چگونگی پیوند این شخصیت‌ها را که اتفاقا با پیکربندی داستان ارتباط داشت طی دو سال اخیر یاد گرفتم.

نوشتن فیلمنامه در حین تصویربرداری و فشردگی کار آزارتان نمی‌دهد؟
چرا، خیلی هم اذیتم می‌کند. کار شبانه‌روزی شده و در نوشتن هم تا مدتی می‌شود با این شرایط ادامه داد. ولی گویا با این شرایط کار کردن اجتناب‌ناپذیر است. خیلی مواقع هم پیش می‌آید که آقایان افخمی و میرمیران سلایق شخصی خودشان را هم بر فیلمنامه اعمال می‌کنند. ممکن است من سکانسی را بنویسم ولی آنها بخواهند که عوضش کنم. گاهی حتی دلیلی هم نمی‌آورند و فقط به این جمله اکتفا می‌کنند که خوب نشده است. البته من با توجه به تجربیات آنها و این اعتقاد که استاد هستند توصیه‌هایشان را می‌پذیرم و اعمال هم می‌کنم. در عین حال، این نوشتن‌ها و خط‌زدن‌های مکرر ذهن را مشوش می‌کند و در نهایت به فیلمنامه آسیب می‌رساند.

«همه چیز آنجاست» پایان خوشی خواهد داشت؟
پایانش هم مثل شخصیت‌هایش خاکستری است، مثل اتفاقات روزمره. بعضی از ماجراها پایان خوشی دارد و برخی دیگر هم نه. برخی از موارد هم که به صورت باز باقی می‌ماند.

تغییر مسیر شخصیت‌ها مستلزم رخ دادن تغییر و تحول در آنهاست. این تغییرات را چگونه مدیریت کرده‌اید تا برای مخاطب ملموس و باورپذیر باشد.
این که در یک انسان دفعتا تغییرات ناگهانی رخ دهد چندان منطقی نیست. من از همان آغاز که نوشتن فیلمنامه را آغاز کردم می‌دانستم که ماجرای فانی و سحر چه فرجامی دارد و به کجا ختم می‌شود.

فانی عاقبت به خیر می‌شود؟
(می‌خندد) می‌خواهید بدانید یا سریال را تماشا کنید؟

به هر حال در ضدقهرمانی که قرار است عاقبت به خیر شود حتما باید تغییر و تحولات اساسی صورت بگیرد.
تغییر و تحولی به آن معنا در او رخ نمی‌دهد. اگر بخواهیم در انتهای سریال، یک فانی را نشان دهیم که مرد خانواده شده آن هم با آن روحیات، برای بیننده غیرقابل‌باور و ناملموس خواهد بود. قرار نیست اتفاقات خاصی بیفتد که تغییرات ناگهانی نیاز داشته باشد. فکر می‌کنم اگر مردم این سریال را دوست داشته باشند با شخصیت‌هایش همذات‌پنداری خواهند کرد.

به نظر خودتان ریتم فیلمنامه هارمونی و تناسب لازم را دارد؟ مثلا در صحنه‌هایی که سام درخشانی بازی دارد ریتم و ضرباهنگ تندتر نیست؟
نمی‌دانم، شاید این عدم توازن به سبک کارگردان یا ضعف نوشتن من برگردد، اما به هر حال قصه فانی از دیگر داستان‌ها جذاب‌تر است و شاید به دلیل همین جذابیت هم باشد که کارگردان ریتم تندتری را برای سکانس‌هایی که او در آنها حضور دارد، انتخاب کرده است. فکر می‌کنم بعضی از گفت‌وگوها و بگو و مگوها شاید می‌توانست از آنچه که هست پرتحرک‌تر باشد. البته این نظر من به عنوان نویسنده است و قواعد کارگردانی را نمی‌دانم.

سریال همه چیز آنجاست این قابلیت و کشش را دارد که فصل دومی هم برای آن ساخته شود؟
می‌دانم که قرارداد اولیه 90 قسمتی بود، اما نمی‌دانم به چه دلیل به 50 قسمت تنزل پیدا کرد. از نظر من که ساختن فصل دوم این سریال امکان ندارد. اگر هم قرار باشد چیزی ساخته شود خیلی باید درباره آن فکر کنیم تا برای مردم جذاب باشد و پیگیرش شوند.

اگر قرار باشد داستان تکراری باشد چه فایده دارد؟ مثلا این که فانی برود یک زن دیگر بگیرد دیگر جذابیتی ندارد و بی‌مزه می‌شود. با من هم صحبت‌هایی شده است، اما فکر نمی‌کنم بپذیرم.

دلایل این عدم پذیرش؟
هم مشکل است و هم این که اگر بخواهیم مردم را پای تلویزیون بنشانیم باید حرف تازه‌ای برای گفتن داشته باشیم. فکر می‌کنم همه حرف‌هایی را که می‌خواستیم بزنیم در همین 50 قسمت زده‌ایم و لزومی ندارد که ادامه دهیم.

پس انتهای سریال را باز نخواهید گذاشت؟
نه، ممکن است دو نفر به هم نرسند و نتوانند ازدواج کنند و هر کس راه خودش را برود. این را که نمی‌توان گفت بازگذاشتن آخر ماجرا، اما این که بخواهم بعضی از بخش‌های داستان را معلق بگذارم تا بهانه و وسیله ساخت فصل دوم سریال شوند، نه. چنین کاری نخواهم کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.