اعتراض هرمز از جنس«سهراب» است!


اعتراض هرمز از جنس«سهراب» است!
هرمز علی‌پور (زادهٔ ۴ اسفند، ۱۳۲۵ در ایذه) از شاعران معاصر ایرانی است.
  
ابراهیم عالی پور منتقد, نوسینده و شاعر معاصر :در ادبیات هیچ واژه ای بی طرف به کار نمیرود.یا رفتاری چندگانه دارد و یا طی فرآیند دیالکتیکی به کار رفته است.واژه «پرتوه» نمی تواند بیطرف به کار رفته باشد و حتی نمی توان به قطع آن را در  تقسیم بندی ای جای داد.

می دانیم«پرتره» خود به تنهایی یک واژه است و کارکردی معیین پیدا می کند اما وقتی می آید و مانند یک شیرازه به مجموعه ای از اشعار ساختار عینی و کلی می بخشد، وضع به کل تغییر می کند،برای رسیدن به مفهوم آن نیاز است به اشعار کتاب سری بزنیم(فراموش نشود که قطع بر یقین نخواهیم رسید،اما هیچ دالی بی مدلول ساخته نشده است)اسم این کتاب مانند اکثراً کتاب های«هرمز»تک کلمه ای است.اما همین کلمه در مجموع لایه های اجتماعی و جامعه شناسی پر می شود.

همیشه معتقد بودم شاعرانی مثل حافظ کتاب شان را از هرکجایی که بازکنی همانجا ابتدای کتاب است و نیازی نیست که مخاطب از ابتدای کتاب شروع به خواندن کند که همین باعث نگاه عوام به واژه فال شده است.اما تنها حافظ نبود که اولی و برای همیشه بود.«هرمز» نشان داد که با انتزاعی بودن زبان و سمت و سوی ذهنی دادن به (حتی) جزئی ترین حالات انسان،اشیاء،اسطوره ها و نمادها... گفت که حافظ برای همیشه نبود.آن عرفان تضعیف شده،انزوایی که خاص هر هنرمند واقعی است را در خلق و خوی«هرمز» می توان دید.

(زندگی شاعر جدا از شعراو نیست،و چون قصد سفسطه را نداریم از تعریف خاطرات می پرهیزیم) ما می دانیم که از نظرواژه شناسی متن (در اینجا شعر)یک بافت است.شاعر کتاب «پرتره« در بافت کاری خود از ضرب المثل های فولکلور زیست بومی خود استفاده هایی کرده است.اما نه به آن معنی که سعی در اقلیت سازی داشته باشد(کاری که بسیاری از هنرمندان ما به اشتباه انجام دادن .با فوکلور در  متن سعی به رسیدن به آن ادبیات اقلیتی را داشتند که «کافکا»بازبان آلمانی کرد،کاری که سیاهان در حال حاضر با زبان انگلیسی می کنند، و فراموش کردند کار «کافکا»ی «چک»ی با پشتوانه ی غنی ای سعی در ایجاد اختلال در زبان آلمانی داشت و کـار این عزیزان ما به جایی بر نخواهد خورد)
«با گیسوانی برای بریدن اگر نمی بینم/که بر این تنهایی جایی برای ستمگری/ نمانده است دیگر یا :/.)ه در نسبت/ ماه و آب های  بزرگ و رویائی پلنگ»(پرتره،هرمز علی پور،نیماژ 93،صفحه 32)
در بختیاری رسم بوده که برای تنبیه یک دختر یا زن گیس های او را می بریدند و یا اگر زنی نذر داشت گیس خود را می برید و خدا را قسم می داد.

البته این استفاده های ایلیاتی در کارهای  گذشته ی شاعر پرتره نیز مشهود است.استفاده از اسطوره های ایلیاتی،سمبل های ایلیاتی و... اما با این ذهنیت که شاعر به عنوان تعیین کننده انجام وظیفه می داد  نه به گونه ای مجری وار که زیاد می بینیم کسانی در بافت کار خود از اسطوره و دیگر مولفه های ایلیاتی استفاده کردند که تنها از فرهنگ لغت آن ایل و یا به قولی جستجو کرده است.و شاعر تنها به رسالت خود عمل کرده که تمام مولفه های شعر خو را از زندگی کرده باشد.

به همان گونه ای که «مایا کوفسکی» ادعا داشت تا قبل از آورد واژه ای در شعر سخت با آن خوابیده و زندگی کرده است.
«یک بار هم از دل خود سوال کنید/یک دفعه هم از دلت بپرس/به دلت نگاه بکن نه.»(صفحه 14)
استفاده از روزمره ترین کنش ها با پوستی از تعاریف اجتماعی، که از فعل جمع در اصل به حرمت مخاطب به فرد می رسد.یعنی حتماً باید در فاصله ی ایجاد صمیمیت در گفتار و دیالوگ مسائل ظریفی رعایت شود.وجالب تر ازاین «هرمز» با مژه های خود می خندد و همین او رابه متعارف ساز نامتعارف ها شهرت بخشیده است که می گوید:

« می توانم در نگاهم به آن صدا یا نه یک صدا./بر همه همه چیز نام بگذارم/ یاکه به همین لحظه بگیم مسئله ی چندم من است/این،این به مژه هایی که زاویه می سازند/ومعمار خنده میشوند»(صفحه 15)
گریه خشک وخالی زیبا نیست: .استدلال صاف وساده هم، از این بهتر نیست  که سارتر به حق گفته است،« موجب توهین می شود.اما استدلالی که سرپوشی بر گریه ای باشد مطلوب ماست.استلال جنبه ی مستهجن گریه را از آن برمی دارد»(ژان پل سارتر،ادبیات چیست،ابوالحسن نجفی.مصطفی رحیمی،نیلوفر 1388،صفحه 99)

«احتیاج به فکر کردن دارم و در مان کوچکی/ از ادبیات سرفه های بی انصاف و / بد تلقی ی خواب هایم که قدیمی است و /کتیبه هایی که از کوتاهی زمان می گویند»(صفحه 23)
ما هم بغض می کنیم تاریخ را ،که گور رستم و حافظ  و فروغ وخیلی ها دیگر است.که الواح ،اشک ما در می آورند و به حسرت می نشاندمان.

تاریخی که مثل اسید همه را در خود حل و هضم کرده است«هرمز» از چه چیز این تاریخ اندوهگین است وقتی اسم خود را کتیبه ای کرده است؟او را بی خواب می کند؟ نه تنها در این کار دراکثر کارهای این شاعر نگرانی دیده می شود که نسبت به جامعه و انسان دارد.«هرمز» نگران انسان است.انسانی که در زمان کوتاه زندگی خود جنایت را کنار نگذاشته است.انسانی که در زمان کوتاه زندگی خو جنایت را کنار نگذاشته است. و من این نگرانی را با ناتورالیسم«نصرت رحمان» و اگزیستانیالیسم «صادق هدایت» مقایسه نمی کنیم.این نگرانی حاصل عرفانی است که شاعر را به انزوای شعری کشانده است.و همان گوه که نقل کردیم از «سارتر»،هرمز فقط اشک نمی ریزد.او استدلال لازم را همیشه وقت در آستین مهیا دارد، تنها کافی است دندان روی جگر بگذاریم و تا آخر شعر را بخوانیم که می نویسد:

«آویختن من از مژه هایی انگار که/صدای بال پرنده ای است که/دیده نمی شود از بالای سرت/پدیه مثل برق.»(صفحه 23)
به قول خودشاعر«انکارکن» انسان به مژه هایش آویخته است یا کنایه از سنگین بودن پلک کسانی است که حوصله ی نگاه کردن را ندارند و فقط صدایی را می شنوند که می آید و می رود.کبک هایی که سر در زیر برف انداخته و جهان را تاریک و خاموش می انگارند .

کلمات به خودی خود کلمه هستند وخنثی اما هر کدام ب تنهایی  و یا حتی گروهی اگر دست اهلش باشند وحشی و رام نشدنی می شوند.یک کلمه گاهی آنقدر خنثی و وآرام خود را نشان می دهد که در ذهن هر شاعر متوسطی و یا حتی شاعر بزرگی قرارمی گیرد(شاعرانی که از کلمات به همان شکل گذشته کار می کشند)تنها جایشان از فعل به مفعول، از ابتدای جمله به انتهای جمله،از مفرد به جمع و... تغییر می کند.اما همان کلمه اگر در دست شاعری قرار بگیرد که جنون شعر دارد حتی اگر جمله و دستور زبان را از او بگیرند باز قادر است نقشی عجاب انگیز برای آنها دست و پا کند.و همین از ویژگی های«هرمز» است که هیچگاه برای واژگان با مشکل مواجه نخواهد شد.حتی اگرشده واژه ای را خود خلق کند و همین از علت هایی است که شعر نوشتن را برای او(به قول خود او از شیر مادر)راحت کند،شعری که خیلی ها بری رسیدن به آن دست به هر حیله یا نیرنگی می زنند و مافیا تشکیل می دهند.

«داشتم جابه جا می کردم/بین دو انگشت مزارم را سیگارم را»صفحه35
«نام تو در قلث های من است/نام تو در نگاه بی پایان یک شی/تا آلمان هم/و ی کوچکی نه تصویری که/تازه کال هم نیست»صفحه62

«هرمز»برای تخیل مخاطب احترام زیادی قائل است.تخیل او را ضعیف فرض نمی کند و به همین علت است که گروهی در مواجه با تخیل او دچار مشکل می شوند.گروهی ک/NC/BA دنبال رابطه های ملولی و عرضی یک اثر ساختار آن اثر را زیر وروی می کند و نمی خواند قبول کنند هنرگاهی رابطه ای دیگر ایجاد می کند که باعث بُعد بخشیدن به اثر می شود.ایجاد حفره و عمق به زاویه ها و هندسه ای که آنها دنبال قواعد و قانون ها برای مثالشان رسم اش می کنند.شعر«هرمز»رابطه ی خطی دارد، رابطه ی طولی هم دارد اما به علتی که یک رابطه ی دیگر به این روابط اضاف کرده درکش برای مخاطب سخت تر است.بُعدی که یک تصویر چند وجهی را تداعی می کند.به طور کلی به اعتقاد«بورخس»در مفاهیم ذهنی دنبال رابطه ی عینی گشتن کاری  عبث است.
اما چرا عده ای شعر هرمز را ساده و روان فرض می کنند؟

ساده لوحانه است اگر یک تصویر چند خطی و چند بعُدی را ساده وتک بعُدی خواند.یکی از علت های این امر تخیل تنبل کسی است که این را می گوید.مثل کسانی که شعر«سهراب»را ساده و صمیمی فرض می کنند.در صورتی ک سهراب در عین تفکرات«بودایی» و دیگر مقوله های شخصی یک معترض است.اما معترضی که دست به شارلاتانیسم و زنده باد و مرده باد نزده است.
«به تماشاسوگند/و به پرواز کبوتر از ذهن»و یا «چرا در قفس هیچ کس که نیست»و الی آخر.
مخاطب فارسی زبان متاسفانه از تخیل فقط به عنوان تجسم گر استفاده می کند.در صورتی که اصلاً شعر«هرمز» ساده نیست.او دارد با پنبه سر می برد.:«کار تخیل شخص تماشاگر فقط تنظیم کردن نیست بلکه تشکیل دادن است.تخیل به بازی نمی پردازد:کارش این است که از ورای خطوطی که هنرمند رسم کرده است شی زیبا را دوباره بسازد.تخیل نیز به مانند دیگر اعمال ذهن نمی تواند از نفس خود متمتع شود.تخیل همیشه بیرون است، همیشه در اقدامی درگیر است.غائیت فقط در صورتی ممکن می بود که شی چنان نظم و نسق مرتبی داشت که در عین اینکه نمی توانستیم غایتی برای آن قایل شویم از ما می خواست که این را برایش فرض کنیم.(ژان پل سارتر،ادبیات چیست،ا. ن و م.ر،نیلوفر 1388،صفحه 116)

نام تازه ای برای روز خود ندارم/آدمی که اسباب دیوانگی خودش را /فراهم می سازد خودش/چرا در باران های تند/اینقدر پشت درهای بسته تاب می آورد آدم/امروز اگر باز همان طور باشد/که تا غروب منتظر باشم/اگر باز همان طور باشد/ادامه در خواب پرنده ای می پذیرد/که مرده به دنیا بیاید»(صفحه 17)

چرا معتقد هستم«هرمز»�7-:.�تراض هرمز از جنس«سهراب» است؟ وبا آن صداقت و لطافت خود،گردن خیلی ها را می زند؟وقتی سهراب اصرار دارد زیر باران باید رفت و خیلی از کارها را زیر باران باید کرد مطمئناً آنقدر ساده لوح نیستسم که فکر کنیم«سهراب» گفته که زیر باران برویم و از این دست شاعرانگی ها.برای سهراب باران استعاره ی محض است،همان گونه که «آب» استعاره است.استعاره به دقیق ترین معنای واژه، که بدون کم و کاست قواعد بازی را رعایت کرده است.«باران»برای «هرمز»نیز استعاره می شود،استعاره ای که با سهراب هم عقیده است اما بلکی هدف تغییر می کند.هرمز «باران» را استعاره می کند اما مثل سهراب فقط معترض نیست.او دلهره دارد.دلهره ای که مد نظر شاعری است با زیر لایه های عرفانی و خود را در برابر انسان مسئول می داند.و از روزمره گی خود در عذاب است.ما می دانیم بیشتر عمر شاعری هرمز در انزوا سپری شد،و بودند که اور ا به این انزوا وابسته و از جامع دور خواندند.

دیدیم در دهه ی هشتاد خیلی ها از انزوای هرمز قصد سوء استفاده داشتند.اما همان ها امروز کجایند؟ همان هایی که تعهد را در زنده باد و مرده باد می دیدند و فراموش کردند هنر یک مقوله ی فردی  و یک هنرمند در وهله ی اول هنرمند است و به هنر فکر می کند چیزی که آن ها دنبالش بودند در زیر لایه های شعر هرمز است و برای یافتن آن نیاز بود که چیزی به اسم«غنا» را درک کنند.

کتاب«پرتره» هرمز ادامه ی منطقی هرمز دهه های ابتدای شاعری اوست.یعنی اینکه هرمز در ابتدای شاعری آن زبان و دنیای خاص و فردی را یافته بود.این به معنی هوش و زکاوت کسی است که سعی کند در ابتدای کارهنری خود زیر بار کسی نباشد. نقدی که به فروغ وارد است که ابتدای شاعری اش به گونه ای سعی در «توللی» شدن، «مشیری»شدن و خیلی های دیگر.اما در کتاب«تولدی دیگر»است که واقعاً تولد دیگر فروغ است و در هردو کتاب آخر زبان شخصی و یکدست است.کتاب آخر ادامه و تکمیل کننده تولد یگر است و در هردو کتاب، زبان یکدست و عناصر زبان یکی است.

اما هرمز در کتاب های اولی خود نیز این را فهمیده بود.هرمزی راکه در «سپیدی جهان »می شناسیم در«پرتره» ودیگر کتاب های آخر او ادامه دارد.یادمان باشد از ادامه داشتن منظورمان زبان است و عناصر زبان، جنس اساطیر،سمبل ها،نمادها و از همه مهم تر نوع و شکل کنار هم قرار گرفتن این ها. ولی در جهانبینی هرمز ما تغییراتی می بینیم که حاکی از غنی شدن تئوری ذهنی اوست.

تعزل و نوعی عرفان که در کار او پررنگ تر شده است.و در نهایت اشاره می کنم به دوستان شاعری که در مقاله ای از «هرمز» ایسم حرف زدند، که کاری ستودنی و به جا است و شاید آغازی باشد برای پرداختن ب هرمز مخفی در شعر معاصر و بررسی و نشان دادن چشم ها تیز او در اثار شاعران (چه جوان چه هم نسل های خود).ب طور کلی اسم هرمز جای کار و بررسی بیشتری می طلبد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.