هادیان:مذاکرات بیش از این قابل تمدید نیست




هادیان:مذاکرات بیش از این قابل تمدید نیست/ کنگره تحریم جدید تصویب نخواهد کرد

ناصر هادیان می گوید: اوباما در دو سال آینده قاطعانه تر عمل می کند.

مجله صدا نوشت:

او را تئوریسین و استراتژیست سیاست خارجی روحانی می خوانند. تئوری هایش در باب مذاکرات هسته ای و ایده های خلاقانه اش در این مسیر باعث شد بن بست گفتگوهای هسته ای که در هشت سال گذشته بر مذاکرات ایران و 5+1 سایه افکنده بود شکسته شود. ناصر هادیان مسئله رابطه ایران و آمریکا را حل نشدنی نمی داند، هرچند تاکید می کند سیستم پاداش دهی به مخاصمین و همچنین عادت به این وضعیت از موانع اصلی برقراری مراودات تهران - واشینگتن است. استاد روابط بین الملل دانشگاه تهران همچنین استدلال می کند که اوباما با سیاست های خود در قبال موضوع مهاجرت و رابطه با کوبا نشان داد، باز هم می تواند تصمیمات اینچنینی بگیرد و بدون در نظر گرفتن رای کنگره حرف خود را به پیش ببرد. دکتر ناصر هادیان معتقد است کنگره تحریم جدیدی علیه ایران تصویب نخواهد کرد، اما ایران باید این پیام را به آمریکا منتقل کند که این روند مذاکره، بیش از این قابل تمدید نیست. 

 انتخابات میان دوره ای کنگره سبب شد تا جمهوری خواهان اکثریت سنا را هم به دست بگیرند و کار برای آقای اوباما سخت تر از قبل شده و تقابل ها میان جمهوری خواهان و دموکرات ها هم به بالاترین سطح خود در چند دهه اخیر رسیده است. این باعث نمی شود اوباما در دو سال آخر ریاست جمهوری اش که در ادبیات سیاسی آمریکا به اردک لنگ معروف است کار برایش سخت تر و فضا برایش محدودتر شود؟

به عبارتی برایش سخت تر خواهد بود چون کنگره در اختیار آنهاست و هر دو مجلس (سنا و نمایندگان) تحت کنترل جمهوری خواهان قرار می گیرد و طبیعتا آنها سعی می کنند دستور عمل کاری (Agenda) را تنظیم کنند تا به سادگی به آنچه که اوباما می خواهد تن در ندهند. خصوصا که قبل از این هم، سیاستشان این بوده اوباما رئیس جمهور موفقی نباشد. البته نباید این نکته را هم از نظر دور نگاه داشت که جمهوری خواهان تا کنون برای اتفاقاتی که افتاده مقصر قلمداد نمی شدند و اعتباری هم به دست نمی آوردند و اگر هم امتیازی حاصل می شد، به دموکرات ها می رسید. اما حالا دیگر جمهوری خواهان نمی توانند ادعا کنند، کاملا بی تقصیر هستند چون هر دو مجلس را در اختیار دارند و در نتیجه مسئولیت بخشی از ناکامی ها هم با آنهاست. پس مجبورند که دیگر فقط حزب منفی نباشند بلکه باید گام هایی را هم به صورت مثبت بردارند، سازش ها و مصالحه هایی را انجام دهند. اگر اینگونه نکنند دیگر نمی توانند همه مشکلات را گردن دموکرات ها بیندازند. البته طبیعی است که همه تلاش خود را برای این کار انجام می دهند اما در شرایطی که قوه مقننه را در اختیار دارند پذیرش این مسئله برای جامعه دشوارتر است. از سوی دیگر، اوباما هم دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. نه انتخابات مجلسی در پیش دارد و نه ریاست جمهوری، بنابراین ریسک پذیری رئیس جمهور بالاتر می رود و می تواند کارهایی را انجام دهد که قبلا به دلیل ملاحظات مختلف از آنها اجتناب می کرد. در همین راستا می بینیم بلافاصله بعد از اعلام نتایج انتخابات میان دوره ای دو اقدام پرسر و صدا انجام داد. یکی مسئله مهاجرت بود که رئیس جمهور با دستورالعمل اجرایی برنامه خود را به پیش برد و انتقادات فراوانی هم از سوی نمایندگان جمهوری خواه کنگره به راه افتاد و حتی بحث استیضاح هم مطرح شد و دیگری هم مسئله رابطه با کوبا بود. دو مسئله منازعه برانگیز که به هر صورت توسط آقای اوباما طرح و پیگیری شد. این نشان می دهد که ریسک پذیری رئیس جمهور آمریکا بالاتر رفته است. بعید هم نیست این رویه ادامه پیدا کند. با این استدلال که وقتی آنها تن به مصالحه نمی دهند و فقط می خواهند وجهه اوباما در هر صورت تخریب شود، او هم با اختیاراتی که دارد اهداف خود را پی بگیرد.

در خصوص جمهوری خواهانی که اشاره کردید حالا دیگر باید دست به مصالحه بزنند و تن به سازش بدهند خیلی در سابقه تاریخی رفتار سیاسی آنها چنین امری دیده نشده است.

چرا. در دوره کلینتون چنین اتفاقی افتاده است. در آن دوره هم هر دو مجلس در اختیار جمهوری خواهان بود. یکی از انتقاداتی که به اوباما وارد دانستند این بود که وقتی در دوره کلینتون دو حزب در اختیار جمهوری خواهان بود چنین رفتاری انجام شد. مصالحه در فرهنگ آمریکا با مفهوم آن در ایران متفاوت است و اتفاقا عمل بدی هم نیست و اگر کسی چنین نکند بد است. در فرهنگ سیاسی آمریکا به طرف مقابل خود اتهام می زنند که اهل مصالحه و سازش نیست. بنابراین هر دو می گویند ما اهل مصالحه هستیم ولی به هر حال این اقدام لوازمی را می طلبد و تنها با حرف و سخن ایجاد نمی شود. بده و بستان اتفاق ساده ای نیست و طرفین به سختی دست به چنین کاری می زنند، ولی بالاخره این سازش را انجام خواهند داد و نیک می دانند اگر قرار به بقا و انتخاب دوباره باشد، باید برخی از ادعاهای خود را کنار بگذارند. من به هیچ وجه متعجب نخواهم شد اگر ببینم دموکرات ها و جمهوری خواهان سر مسائل گوناگون با یکدیگر سازش کنند. ولی نمی گویم این سازش سر هر مسئله ای حاصل خواهد شد.

اما مسئله این است که همه سناتورهایی که تازه انتخاب شده اند، در یادداشت هایشان، سخنرانی ها و مطالبی را که عنوان می کنند یکی از اولویت های خود را از زمین زدن اوباما در همه حوزه ها می خوانند.

اینها تهدید است و باید طرف را مرعوب کنند. فراموش نکنید که این دو عملی که اوباما انجام داد کار ساده ای نبود و در واکنش به آنها حتی صحبت از استیضاح شد. در نتیجه این تهدیدات در دنیای سیاست خیلی غیرمعمول و غیر متعارف نیست. اینکه خط قرمز تعیین کنند و تهدید کنند که چه ها خواهند کرد. اما در نهایت در عمل مشخص می شود که واقعا چه اقدامی انجام می دهند. من به هر دو حالت اشاره کردم، هم ممکن است طرفین به سمت سازش و مصالحه بروند و هم در جهت مقابله کامل با یکدیگر قرار گیرند.

موضوع رابطه با کوبا مسئله بسیار حیاتی بود و جمهوری خواهان به شدت با این قضیه مخالفت کردند، اما اوباما آنچه را مد نظر داشت را پیش برد. آیا او می تواند این اقدام را به نهایت برسانند؟ چون این گام نخست بوده است.

اوباما این کار را انجام داد و دیگر به نتیجه رساندن ندارد. در مواردی رئیس جمهور امریکا برای انجام کارهایی به رای کنگره نیاز دارد، ولی برای تاسیس سفارت احتیاجی به نظر کنگره ندارد. البته آقای اوباما منازعات سیاسی را هم سنجید. دید کوبایی هایی که در آمریکا متولد شده اند، نسبت به پیشینیان خود تغییر کرده اند. نسل بعدی دیگر مانند نسل گذشته علیه رژیم کاسترو و کوبا سفت و سخت نیست و لذا این تصمیم برای اوباما از نظر سیاسی کم هزینه تر بود. این هم به برخی ملاحظات مهم در زمینه ساختار انتخاباتی آمریکا بر می گردد. چون ساختار انتخاباتی آمریکا ایالتی است، معمولا حدود هفت - هشت ایالت نقش کلیدی دارند. باقی ایالت ها یا جمهوری خواه هستند و یا دموکرات و از قبل مشخص است که رای این ایالت ها متعلق به کدام حزب است. بنابراین این چند ایالتی که محل مناقشه است نقش بسیار مهمی را ایفا می کنند. معمولا یکی از این ایالت ها فلوریدا است. تاکنون وضعیت بدین شکل بوده که نقش کوبایی ها مهم بوده و چه دموکرات و چه جمهوری خواه نمی خواستند این ایالت را از دست بدهند. در ضمن تفکر و تلقی این بوده که این ایالت به اندازه ای ضد حکومت کوباست که اگر کسی بخواهد قدمی در جهت نزدیکی با دولت کوبا بردارد مردم به حزب مخالف رای خواهند داد. اما این تصور امروز تغییر کرده است و دیگر آن تظاهرات و مخالفتی که انتظار می رفت ابراز نشد. البته کوبایی های سنتی هنوز هم مخالفند، ولی نسل جوان از برقراری ارتباط ناراضی نیست. ضمن اینکه همیشه یک تحلیل وجود داشته که اگر آمریکا مدعی است، می خواهد در کوبا دموکراسی برقرار شود راهش برقرای رابطه است. وقتی این رابطه به وجود آید، رفت و آمدها برقرار شود، وضعیت اقتصادی بهبود یابد، طبقه متوسط هم گسترده تر میشود، شانس تحقق دموکراسی هم افزایش می یابد. اما در نقطه مقابل وقتی این کشور محدود شود و فضا در کوبا امنیتی شود، نه تنها کوبا که هر دولتی خیلی راحت می تواند مخالفین را سرکوب و مرعوب کند. چون فضا امنیتی شده و وقتی فضا امنیتی شود تدابیر Extra ordinary  (خارج از عرف) به کار گرفته میشود. ولی وقتی فضا امنیتی نیست نمی توان چنین کرد. در واقع کاری که آمریکا در قبال کوبا می کرده باعث شدت یافتن فضای امنیتی در این کشور شده است و وقتی هم فضا امنیتی شود، محیط برای پذیرش مقررات و قوانین خارج از عرف آماده می شود. حالا آقای اوباما فرصتی پیدا کرده این اقدام را انجام دهد و به نظر من این در مجموع به نفع او خواهد بود. من متعجب نخواهم شد اگر مثلا آقای روبیو (سناتور فلوریدا) که از نسل دومی های آمریکای لاتین است و به شدت نسبت به تصمیم اوباما در خصوص  برقراری رابطه با کوبا انتقاد کرده، در انتخابات های آینده از مواضعی که امروز در این رابطه گرفته بر گردد.

به موضوع اختلاف نظر جریان های آمریکایی بر سر موضوع ایران بپردازیم. کنگره با راهکارهای دولت و پیگیری دیپلماسی در قبال برنامه هسته ای ایران چندان موافق نیست و آقای اوباما، جان کری و جو بایدن به نوعی مقابل اکثریت جمهوری خواه کنگره قرار گرفته اند. در این شرایط ادامه مسیر با روی کار آمدن سناتورهای تازه چگونه خواهد بود؟

اینطور نمی توان به مسئله نگاه کرد. موضوع فقط به جمهوری خواهان محدود نمی شود و در خصوص گفتگو با ایران طرفداران اسرائیل مهم هستند. طرفداران اسرائیل هم در میان جمهوری خواهان و هم در میان دموکرات ها دیده می شوند. البته جمهوری خواهان به جز موضوع حمایت از طرفداران اسرائیل انگیزه اضافه ای هم دارند و آن ضربه زدن به اوباما است. از این لحاظ اقدامات آنها شدت بیشتری دارد. اما به یاد داشته باشید که برای اوباما مسئله هسته ای، فقط مسئله هسته ای نیست. اوباما دنبال یافتن پاسخ این پرسش است که آیا این احتمال و امکان وجود دارد که موضوع هسته ای و حل و فصل آن به روابط ایران و آمریکا هم تسری یابد؟ یعنی این در ذهنش وجود دارد که چنین امکانی وجود دارد که ایران هم نوعی کوبا شود؟ اگر به این نتیجه برسد که می توان از دریچه هسته ای روابط خود را با ایران گسترده کند امکان ریسک پذیری اش در برنامه هسته ای هم بالاتر می رود و امتیازات راحت تری را به ایران اعطا می کند. هر رئیس جمهور آمریکا که بتواند این مسئله را حل کند جایزه بزرگی برای خود کسب خواهد کرد. پس او حتما این مسئله را مورد توجه و مطالعه قرار می دهد. اگر بتواند این موضوع را حل کند، دست آورد بزرگی برای او به ارمغان می آید و تقریبا مساوی Obama care (برنامه درمانی اوباما) که در حوزه داخلی برای اوباما یک دست آورد مهم بود، به شمار می آید.

اما این خواست اوباما است و سنا با چنین مسئله ای موافق نیست.

نیازی به نظر سنا ندارد.

چطور ندارد؟

برای برقراری رابطه نیازی به نظر سنا ندارد و خود اوباما می تواند تصمیم بگیرد. مگر در مورد کوبا سنا توانست کاری انجام دهد؟

بله، اما مسئله این است که اگر مثلا سنا در حین برگزاری مذاکرات تحریم های جدیدی را به تصویب برساند عملا این پروسه با شکست مواجه می شود و احتمالا ایران میز مذاکرات را ترک می کند.

سنا اگر صدها تحریم هم وضع کند نمی تواند بگوید ایران و آمریکا با هم رابطه برقرار نکنند.

 اگر این موضوع هسته ای حل نشود اساسا دری برای مسائل دیگر باز نخواهد شد.

اجازه دهید به صورت موردی اختیارات رئیس جمهور و سنا را با هم مقایسه کنیم. به لحاظ قانونی رئیس جمهور برای برقراری رابطه با ایران کلا احتیاجی به نظر کنگره ندارد و این امر در حیطه اختیارات خودش است. اما این بحث حقوقی است. ضمن اینکه در عالم واقع باید شرایط مهیا باشد که بتوان چنین کاری را انجام داد. عملا اگر بخواهند تحریم جدیدی وضع کنند ادامه مذاکرات عملی نخواهد بود. حتی فراتر از آن اگر تحریم جدید هم وضع نشود ایران آمادگی ندارد همه مسائل خود با آمریکا را حل کند و تنها به دنبال مدیریت مسئله هسته ای است. حال اگر تحریم جدید تصویب شود که همان مسئله هسته ای هم کنار خواهد رفت. البته تحریم جدید هم به سادگی تصویب نمی شود، اوباما تحریم ها را وتو می کند و طرفداران تحریم های تازه، باید دو سوم سنا را در اختیار داشته باشند تا بتوانند تحریم ها را عملی کنند. در نهایت اینکه این اقدام، کار ساده ای نیست و بسیار پرهزینه است و باعث شکسته شدن اجماع بین المللی هم خواهد شد. ممکن است سناتورها تلاش برای این کار را انجام دهند ولی من مطمئن نیستم که بتوانند در این راه موفق شوند.

چقدر احتمال می دهید که تلاش سناتورها برای وضع تحریم های جدید موفقیت آمیز باشد؟

خیلی کم.

فکر می کنید سناتورها تا چه زمانی ادامه مذاکرات بدون حصول پیشرفت عملی را تحمل خواهند کرد؟

  مسئله تحمل آنها نیست. ما تحمل نمی کنیم.

منظورم از تحمل این است که تحریم های جدیدی را وضع نکنند؟

تحریم جدیدی وضع نخواهد شد، آنها فقط تهدید می کنند ولی عملا کاری از پیش نخواهند برد. اما مصلحت ما احتمالا ایجاب نمی کند که بیش از این مذاکرات را ادامه دهیم. ممکن است اوباما این ایده را به آنها بفروشد که صبر کنید و می خواهیم یک سال دیگر مذاکرات را تمدید کنیم و به مصلحت ماست که همچنان گفتگوها ادامه داشته باشد، سناتورها هم سر و صدایی خواهند کرد ولی در نهایت اقدام عملی انجام نمی دهند.

یعنی شما خطر زیر میز زدن مذاکرات از سوی آمریکایی ها را جدی نمی بینید؟

زیر میز زدن موقت را خیر. اینکه توافق نهایی شود یا نه امر دیگری است. اینکه آنها چقدر امتیاز دهند موضوع دیگری است، اما اینکه بخواهند توافق موقت را به هم زنند چندان محتمل به نظر نمی رسد. چون این وضعیت و ادامه این شرایط به نفعشان است، آنها با ادامه این وضعیت چیزی را از دست نمی دهند، همه چیز تحت کنترل است و ما زیر فشار هستیم. اورژانسی و فوریت داستان گرفته شده است. اورانیوم 20 درصد غنی شده ای در کار نیست و ما اورانیوم بالاتر از 5 درصد غنی سازی نمی کنیم و تعداد سانتریفیوژهای ما ثابت است. در این شرایط حتی اگر فشارها علیه ما افزایش نیابد هم ما تحت فشاریم پس چرا آنها بخواهند این وضعیت را به هم بزنند؟ ولی ما باید این پیغام را به آنها بدهیم که این پروسه بیش از این تمدیدپذیر نیست. یا توافق نهایی شکل می گیرد و یا ما دیگر به این شرایط ادامه نمی دهیم. به صورت استراتژیک طرف مقابل در شرایطی نیست که به هم زدن بازی به نفعش باشد و خیالش تا اندازه ای جمع است.

آقای کری در پایان مذاکرات 24 نوامبر در وین اشاره کردند به این دلیل گفتگو با ایران را ادامه می دهند که در موقعیت بهتری نسبت به پارسال قرار گرفته اند. ایران پارسال 200 کیلوگرم اورانیوم غنی شده 20درصد داشت و امسال به صفر رسیده است. غنی سازی بالای 5 درصد دیگر انجام نمی دهد از سال گذشته تاکنون در اراک پیشرفتی صورت نگرفته است. او این توجیهات را برای فروختن موضوع تمدید به سناتورها مطرح می کرد. پس اساسا چرا آنها باید از به نتیجه رسیدن گفتگوها و امضای توافق جامع حمایت کنند؟

البته این سخنان را پیش از این هم کسان دیگری گفته بودند و من هم اشاره کرده بودم که فکر نکنید این داستان و رویه ادامه پیدا خواهد کرد. در مجموع در دنیا به نفع ماست که آنها توافق را به هم بزنند. چون امکان از بین رفتن اجماع بین المللی بسیار زیاد می شود. جهان دیده ما صادقانه به میدان آمدیم و به همه قول ها و تکالیف خود عمل کردیم حالا اگر طرف مقابل می خواهد بازی را به هم بزند ما توجیه خوبی داریم و بگوییم طرف مقابل همپای ما نیامد.

این در صورتی است که ما در Blame Game دست بالا را داشته باشیم.

داریم دیگر.

نداریم آقای دکتر. به عنوان مثال خبری که آسوشیترپرس کار کرد اولین نمونه ای نیست که می خواهند توپ را به زمین ایران بیندازند و ایران را مقصر شکست احتمالی مذاکرات جلوه دهند. از این موارد طی ماه های اخیر فراوان دیده شده.

این امر دیگری است و به این مربوط می شود که شما چگونه بازی کنید. بازیگران بین المللی را باید تقسیم کنید و مخاطبان آنها را هم مورد توجه دهید که هر یک از این بازیگران بر مخاطبان خاصی می توانند تاثیر بگذارند. در آمریکا بحث جداگانه است، در اروپا همچنین و در روسیه و چین نیز به همین صورت. من در بحث های پیشین خودم به صورت کامل و مجزا به همه این موارد به صورت مستقل پرداخته ام. به صورت خلاصه اگر بخواهم بگویم، حتی مردم و یا مخاطبین به چندین دسته تقسیم می شوند و مثلا اینکه نیروهای ضد جنگ چه نگرشی پپدا می کنند و نیروهای مخالف جنگ چه برداشتی خواهند داشت و در صورتی که این مذاکرات به نتیجه نرسد ما در چه وضعیتی خواهیم بود. در نتیجه نمی توان این مسئله را در این مجال اندک بررسی کرد.

استراتژیست های آمریکایی معتقدند آمریکا باید به تدریج تمرکز خود را از خاورمیانه به شرق آسیا معطوف کند و توجه خود را چین به افزایش دهد، برخی از تحلیلگران این استدلال را مطرح کرده اند که در صورتی که ایران و آمریکا بتوانند حوزه های اختلاف خود را مدیریت کنند، آمریکا راحت تر می تواند این شیفت را انجام دهد و خیالش بیشتر از مسائل خاورمیانه راحت تر شود. صحبت های آقای اوباما مبنی بر اینکه اگر ایران با غرب به توافق هسته ای برسد می تواند یک قدرت منطقه ای بسیار موفق باشد، هم این گمانه را تقویت کرد.

من در مقاله ای در این رابطه به صورت مفصل این مسائل را بررسی کرده ام اما اگر بخواهم به صورت خلاصه پاسخ شما را بدهم باید اشاره کنم که چه دلایلی باعث شد ما به سراغ مذاکره برویم؟ و چه مولفه هایی آمریکایی ها را در میز مذاکرات قرار داد؟ نخست خطر جنگ. موضوعی که طبیعتا نمی توانست برای ما مناسب باشد، از آن سو آمریکا هم در خصوص مفید بودن گزینه نظامی تردیدهای فراوانی داشت. دومین عامل مسئله تحریم ها بود. ما پذیرفتیم که تحریم ها کشور را با مشکل مواجه کرده، در نقطه مقابل آمریکایی ها هم دریافتند که تحریم ها نتوانسته ما را تسلیم کند. سومین عامل هم نبود آلترناتیوی بهتر به جای مذاکره و دیپلماسی بود. از سوی دیگر دو عاملی که سبب تسهیل و تسریع این گفتگوها شد Momentum و همچنین همزمانی حضور دو تیمی است که علاقه دارند این کار انجام شوند. در آمریکا اوباما، بایدن، کری و هگل و در ایران هم روحانی و ظریف همزمان در قدرت حضور دارند. هیچ برنامه ریزی هم برای این امر انجام نشده بود و به صورت اتفاقی این همزمانی صورت پذیرفته است. یک عامل دیگر که کلی است و من اسمش راincentive structure یا ساختار ترغیبی می گذارم در مسائل منطقه تاثیرگذار است. آمریکا برای رفتن از منطقه دغدغه های خودش را داشت و ایران هم مسائل خودش را. اما در خصوص سوال شما و موضوع شیفت آمریکا به چین باید توجه کنید که این یک تصمیم استراتژیک آمریکا است. شرق آسیا و چین تنها قدرتی در دنیا هستند که پتانسیل به چالش کشیدن آمریکا در سی سال دیگر را دارد تا بتواند به عنوان یک Global Power یا قدرت جهانی نقش آفرین باشد. در حال حاضر جز آمریکا هیچ قدرت جهانی نداریم. باقی کشورها همه قدرت منطقه ای (Regional Power) هستند. چین تنها کشوری است که این ظرفیت را دارد. برای اینکه یک کشور به قدرت جهانی تبدیل شود نیاز دارد مازاد اقتصادی تولید کند تا بتواند ارتش گسترده ای را سازمان دهی و تامین مالی نماید. تحلیل ها حاکی از این است که چین در ده سال آینده به بزرگترین اقتصاد دنیا تبدیل می شود و مازادی را تولید می کند که می تواند چنین ارتش وسیع و گسترده ای را تامین مالی کند. مهمترین نیرویی که آمریکا را به یک قدرت جهانی تبدیل کرده نیروی دریایی این کشور است. چین حدود 25 سال طول کشیده تا یک Aircraft Carrier تولید کند. در حالیکه آمریکا 10 ناو هواپیمابر دارد. در نتیجه با یک محاسبه ساده می توان دریافت که چقدر زمان نیاز است تا چین به بتواند با قدرت دریایی آمریکا مقابله کند. بنابراین سیاست موازنه سازی از راه دور آمریکا اشعار می دارد که مکان های حساس برای این کشور باید موازنه سازی شود و این امر از راه دور و از طریق متحدان آمریکا محقق می شود. یعنی ایالات متحده در مقابل قدرت رو به ظهور چین،  کشورهایی چون هند، ژاپن، کره جنوبی و استرالیا را تقویت می کند که در مقابل پکن نقش موازنه گر را ایفا کنند. خودش هم با نیروی دریایی و هوایی از این بالانس و توازن محافظت می کند. در صورتی هم که ضرورت داشته باشد وزن خود را بر یکی از این نیروها می گذارد که این موازنه حفظ شود. اما خاورمیانه در ملاحظات جهانی و قدرت های جهانی عدد و رقمی نیست که بخواهد در این محاسبات گنجانده شود. خاورمیانه به دلیل نفتش حائز اهمیت بود که آن هم با کشفیات در حوزه نفت و گاز شیل (shale gas) و تکنولوژی های جدید در حال کمرنگ تر شدن است، اما در همان زمان هم هیچ وقت در معادلات قدرت به عنوان مکانی که بتواند قدرت آمریکا را به چالش بکشد مطرح نبوده است. اساسا خاورمیانه از این لحاظ حائز اهمیت بوده که باید بحران های این منطقه مدیریت شود.

این فرمایشات شما صحیح و کاملا مشخص است که نمی توان نقش چین را با خاورمیانه از حیث استراتژیکی مقایسه کرد، اما به هر حال ایالات متحده برای تمرکز بیشتر روی شرق آسیا نباید خیالش از برقراری امنیت در این منطقه بحرانی راحت باشد؟ ضمن اینکه با توجه به صحبت های آقای اوباما نمی توان چنین نتیجه گرفت که این نقش می تواند به ایران واگذار شود؟

بله حتما همینطور است. ولی قرار نیست این وظیفه به ایران محول شود. بلکه همانطور که آقای شمخانی در گفتگو با فایننشیال تایمز اشاره کردند شرایط به نحوی شود که ایران و آمریکا انرژی خود را صرف مقابله با یکدیگر نکنند. توجه داشته باشید که مناطق میزان اهمیت متفاوتی دارند. مثلا ناآرامی در آفریقا حتما برای آمریکا مهم است، اما مسلما اهمیت خاورمیانه بیشتر از آفریقا است، اما نباید این اهمیت ما را در این توهم فرو ببرد که خاورمیانه را با چین و شرق آسیا مقایسه کنیم. میزان اهمیت سلسله مراتبی است. در خصوص مناطق مختلف هم واشینگتن سیاست موازنه سازی از راه دور را در پیش می گیرد. در مورد رابطه ایران و آمریکا هم، واشینگتن وقتی می بیند تهران در برخی حوزه ها برایش مشکل ایجاد می کند، قدرت ما را با شورای همکاری خلیج فارس بالانس و موازنه کند. به همین دلیل هم امکانات و تسلیحات فراوانی را روانه این شورا کرده و فرماندهی مجهز به سلاح های پیشرفته را در این سازمان ایجاد کرده تا از این طریق قدرت ایران را بالانس کنند.  

شما اشاره کردید که آقای اوباما اگر ببنید موضوع توافق هسته ای امکان تسری یافتن به کلیه مسائل ایران و آمریکا را دارد بیشتر ریسک خواهد کرد و امتیازات فزون تری را به ایران می دهد تا اصل مسئله تهران و واشینگتن حل شود و در نتیجه دست آورد بزرگی در کارنامه اش ثبت شود. فرمودید آمریکا این امر را می خواهد ولی ایران چنین آمادگی را ندارد. چرا؟

برای اینکه در داخل گروه های ذینفعی وجود دارند که منافعشان در رابطه خصمانه است. دو عامل اصلی هم در این زمینه وجود دارد. یکی زیرساخت پاداش دهی و دیگری هم عادت کردن به این وضعیت است. در خصوص زیرساخت پاداش دهی باید توجه کرد که این ساز و کار در تهران، ریاض، تل آویو و واشینگتن ایجاد شده است که به رابطه خصمانه پاداش می دهد. در مجلس ما اگر کسی به آمریکا فحش دهد هیچ هزینه ای پرداخت نمی کند، اما اگر بگوید رابطه با آمریکا عادی شود هزینه پرداخت می کند. در کنگره آمریکا هم همینطور؛ اگر نماینده ای به ایران فحش بدهد مشکلی برایش پیش نمی آید، ولی اگر بگوید با ایران رابطه برقرار کنیم باید هزینه پرداخت کند. در نتیجه اساس رابطهِ خصومت آمیز، پاداش دارد. این از منظر سیاسی است ولی از ابعاد دیگر هم می توان این موضوع را بررسی کرد. مثلا در بعد اقتصادی، تاجری که همه مراوداتش با چین است، طبیعی است از بهبود رابطه با آمریکا خشنود نباشد، چون منفعتش با رابطه تنش آلود به دست می آید. در نتیجه یک بخش، مربوط به بحث منافع است و تغییر دادن آن هم دشوار است. بحث دیگر هم عادت است. ما به این دشمنی عادت کرده ایم. طی بیش از سه دهه اخیر به این سختی ها عادت روانی کرده ایم و این عادت موجب می شود در این وضعیت سخت آرامش داشته باشیم و از یک وضعیت بهتر که شاخص های نامشخصی برای آن وجود دارد نگران باشیم.

چه مولفه هایی می تواند این عادت را تغییر دهد؟

به تصمیم گیران بستگی دارد که در یک جمع و محفل خصوصی به این جمع بندی برسند و این کار را انجام دهند، مانند موضوع کوبا. در ابتدا حتما سر و صدا و اعتراضاتی بلند خواهد شد، اما خوشبختانه ما طوری آفریده شده ایم که خیلی زود خودمان را با وضعیت جدید تطبیق می دهیم. این در بعد عادت است. اما در بعد منافع باید منافع گروه ها تامین شود و بدانند در وضعیت جدید هم منافعشان حفظ خواهد شد. البته طبیعی است که منافع عده ای حفظ نخواهد شد و مخالفت خواهند کرد. اما در نهایت به اراده سیاسی تصمیم گیران دو کشور بر می گردد که به صورت خصوصی به این جمع بندی برسند و این کار را انجام دهند.

شما چنین چشم اندازی را محتمل می دانید؟

ما در سیاست نمی توانیم بگوییم امری اتفاق نمی افتد. اگر اتفاق افتاد بنده متعجب نخواهم شد.